رضا براهنی

گل بر گستره‌ی ماه

اعتباری‌ست برای تن آب،

شست‌وشو دادن گیسوهایش.

خنده‌اش – معجزه در معجزه‌اش –

انفجار همه گل‌هاست سوی گل‌هایش.

او که منصورِ زنان در همه‌جاست،

چهره‌اش، نعره‌ی زیبای اناالحق‌هاست.

مقطع قلب پرنده‌ست صمیمیت او.

خواب را می‌ماند،

اما،

در کنار من خاکستر خوابش،

خفته‌ست.

گل که بر گستره‌ی ماه قدم بردارد، اوست.

و خداحافظی‌اش،

آن‌چنان چلچله‌سانست که من می‌خواهم،

دائما باز بگوید که: خداحافظ، اما نرود.

و سخن گفتن او،

مثل اسطوره‌ی یک جنگل شیشه‌ست، که بر سطحش،

بلبل از حیرت، دیوانه شده، لال‌شده‌ست.

 

(رضا براهنی)

عکسی از رضا براهنی، عکاس: ؟
رضا براهنی | عکاس: ؟

بهار

بهار آمده، من حساسم

مسلسلِ توفانِ عطسه و سرفه میان نرگس‌ها هستم

حساسم

ریشم را تراشیده‌ام

سبیلم به رنگ کوه قدیمی است

و اشکِ شش‌هایم از چشم‌هایم بیرون می‌ریزد

از برف‌های زمستان نشانِ گنگی روی قله‌ی سر نگاه داشته‌ام

و تیر می‌کشد پشتم، و انگشت‌های دست راستم که قلم را لرزان نگاه داشته‌اند

پیری نیست، عزیز من! ندیدن تو مرا حساس کرده است

و از اتاق دیگر صدای کسی در خواب می‌گوید: بابا    بابا

حساسم

توفان عطسه و سرفه میان نرگس‌ها

(رضا براهنی)

عکسی از رضا براهنی، عکاس ناشناس
رضا براهنی | عکاس: ؟

انگار خواب نیز همان خواب نیست

وقتی که من از آفتاب توی سایه پریدم، دیدم که سایه، سایه‌ی من نیست

در بازگشت

دیدم که آفتاب همان آفتاب نیست

در مرز آفتاب و سایه

دیدم که: جفت چنارهای پانصدوپنجاه‌ساله‌ی «انیس‌الدوله» با سرعتی گردابی اطراف زن می‌چرخند

و زن هوار می‌کشد از پشت برگ‌ها و کسی نیست که اشباح خانه‌ی «ثقفی» را از پشت تابلوهای «مزین نقاشباشی» براند

عکسی از رضا براهنی، عکاس رومیسا مفیدی
رضا براهنی | عکاس: رومیسا مفیدی