یادداشت‌ها

نوروز ۱۴۰۳

زندگی مملو از شگفتی و رنج است. جهان نه ناقص، که آشفتگی بی‌نقصی است که نمی‌توان سر و ته آن را تشخیص داد. و شناور بودن در این آشفتگی، دست‌وپا نزدن و تلاش نکردن برای شنا بر خلاف جریان زندگی از دشوار‌ترین کارهایی است که می‌توان انجام داد. و فضیلتی هم در این تلاش نکردن نیست؛ شاید همان‌طور که به‌احتمال فضیلتی هم در تلاش بیش‌ازاندازه نباشد. گاهی باید به جهان اطمینان کرد و اگر درد مطلقا غیرقابل‌تحمل نیست، اجازه داد که زمان و جهان ما را پیش ببرند.

نوروز ۱۴۰۳، برایم نوروز پرفرازونشیبی بود. جاده‌ی آتشگاه با آریا و زمانی که با خانواده سپری شد بهترین زمان‌های این روزها بودند و در اثر دغدغه‌ها، ناامیدی‌ها، به‌نتیجه‌ نرسیدن‌ها و اضطراب‌های شخصی هم لحظات سختی را گذراندم. اما، جهان معمّاست و در همه‌ی زندگی تا به‌این‌جا آن‌قدر خوش‌شانس بوده‌ام که رنج زندگی هرگز آن‌قدر نبوده که تلاشِ سیزیف‌وار برای گشودن این معمّا از سویی و پیش‌رفتن در عینِ ندانستن (آن‌چه جان کیتس «توانایی منفی» می‌نامد) برایم شگفتی و خواستنی بودنش را از دست بدهد.

نوروز و سال نوی همگی مبارک.

واسع علوی

خودنگاره. واسع علوی و آریا فرمانی در پیش‌زمینه‌ی عکس، درخت توتی بی‌برگ در پس‌زمینه. برف می‌بارد.
میعادگاه درخت در جاده‌ی آتشگاه (واسع علوی و آریا فرمانی)

مارپیچ کلمات

در ارتباط‌های روزمره بیشترین ابزاری که برای ارتباط به کار می‌بریم کلماتند. اما کلمات همان اندازه که کمک‌کننده‌اند، ابهام‌زا هستند. احتمال آن‌که بتوانیم در توصیف احساس یا فکری کلمه‌ای را پیدا کنیم یا جمله‌ای را با چنان کلمات دقیقی استفاده کنیم که همان چیزی باشد که می‌خواسته‌ایم بگوییم، بسیار کم است. و حتی اگر چنین جمله‌ای را در ذهن خود بسازیم، به‌دلیل آن‌که کلمات در ذهن افراد مختلف معانیِ حتی اندکی متفاوت دارند، نمی‌توانیم سخن دیگران را آن‌طور که خودشان می‌خواسته‌اند بشنویم.

مارپیچ کلمات | ساخت: Microsoft Copilot
مارپیچ کلمات | ساخت: Microsoft Copilot

من، دیگری

بخشی از تجربه‌ی ارتباط، ارتباط با گونه‌های دیگر حیات است. افرادی که حیوان خانگی دارند این تجربه را از نزدیک دارند.

چیزی که بیش از هرچیز در این تجربه پررنگ است شخصیت‌ منحصربه‌فرد هر حیوان در مقایسه با دیگری است. چنین برخوردی می‌تواند به گذر از طبقه‌بندی‌های کلیِ زبانی کمک کند. زمانی که با استفاده از عرف زبانی موجودات را دسته‌بندی می‌کنیم و مثلا دوگانه‌ی انسان/حیوان می‌سازیم، نوعی خودسازی و دیگری‌سازی انجام می‌دهیم که مانع ارتباطِ موثر می‌شود و بسیاری از نادیده‌انگاری‌ها را برایمان ساده می‌سازد. اگر آن‌ها حیوان باشند و در رده‌ی پایین‌تر زیستی نسبت به ما انسان‌ها پس می‌توان در حوزه‌ی زندگی آن‌ها دخالت بسیار بیشتری و بدون هرگونه عذاب وجدانی انجام داد، می‌توان شهرها را بی‌توجه به نیازهای آن‌ها گسترش داد و زندگی‌شان را دشوارتر و دشوارتر و دشوارتر کرد.

کلاژی از دو گربه | بالا سمت راست: ملونِ نارنجی؛ بالا سمت چپ: پریِ چشم‌زمردی | پایین: ملون و پری که کنار هم خوابیده‌اند و سرهایشان را به هم چسبانده‌اند.
ملونِ‌ نارنجی و پرپریِ چشم‌زمردی

رقص

سال‌هاست در ذهنم و در برخی از گفت‌وگوهای دوستانه، استعاره‌ای که برای شکل ایده‌آلم برای سپری کردن زندگی به‌کار می‌برم چیزی شبیه به رقص است. مشخصه‌ی نخست رقص بسیاری از رقص‌ها ساختارمندی آن است. رقص‌ها معمولا نامی دارند و هر رقص مجموعه‌ای از حرکاتی است که در آن رقص معمولند. مشخصه‌ی دوم اما آن فضایی است که در هر رقص، رقصنده اجازه‌ی خلق دارد. بسیاری از اوقات، آن رقصی ما را به وجد می‌آورد – چه در جایگاه رقصنده و چه در جایگاه تماشاچی – که در عین آن‌که برایمان آشناست، خلاقیتی شگفت و ناآشنا در خود دارد.

تصویری از درختی در مه | عکاس: واسع علوی
عکاس: واسع علوی

زمانی برای بیداری

در ذِن بودیسم و در مسیر تلاش برای رسیدن به آگاهی و بیداری ایده‌آل (ساتوری Satori)، زمان اهمیت خود را از دست می‌دهد. در کتاب «ذن در هنر کمان‌گیری» نویسنده به نزد استاد خود می‌رود و از آن‌که پس از ماه‌ها نتوانسته است به هدفِ بیداری برسد شکایت می‌کند. استاد به او می‌گوید: «مسیر به‌سوی هدف را نبایست اندازه گرفت. هفته‌ها، ماه‌ها، سال‌ها، چه اهمیتی دارند؟» و این یکی از مشخصه‌های تفکر ذن است. اهمیت دادن به زمان ناشی از غرق شدن در خود است و خود چیزی است که بایستی در مسیر رسیدن به ساتوری فراموش شود تا بتوان با هستی پیرامون یکی شد.

نقاشی رنگ‌ روغن «خاطره‌ی یک سفر» اثر رنه مگریت | در تصویر برج معروف پیزا را می‌بینیم که به پری تکیه دارد و همه‌ی این‌ها در میانه‌ی فضایی بیابانی است با آسمانی آبی و ابرهایی سفید که در زمینه‌ای بلوکه‌ای شناورند.
«خاطره‌ی یک سفر»‌ | رنه ماگریت

«حس اِکس»

در کتاب «دانش غریب» کالین ویلسون از ششمین حسی صحبت می‌کند که حس ششم معمول در ادبیات روزمره نیست. او این حس را «حس اِکس» می‌نامد که آن حس غریزی و درونی است که با جهان در پیوند است و روندهای نادیدنی پیرامونی را احساس می‌کند. به‌عنوان مثال، آگاهی از اتفاقی که در راه است از طریق رویا یا حسی درونی.

این حس با نمادها سروکار دارد و در بسیاری از موارد مشاهده‌ی آن‌چه برای ناخودآگاه ما معنای نمادین دارد موجب دریافت پیامِ جهان می‌شود: خواب‌ها، بوها، تصاویر، آب‌وهوا. این حس با الهه‌ی ماه (در یونان: آرتمیس یا پَن) مرتبط است که در بسیاری از فرهنگ‌های باستانی نماد بُعدی از زندگی است که خارج از چارچوب منطقِ‌ ارسطویی و منطقِ عرفی روزمره قرار دارد. در مقابل، دانش خدای خورشید (در یونان: آپولو) قرار دارد که دانشِ منطقی از جمله در فیزیک، ریاضی، مهندسی و مانند آن‌ها را دربرمی‌گیرد.

تصویری از کالین ویلسون در برابر قفسه‌ی کتاب با لبخندی دندان‌نما | عکاس: ؟
کالین ویلسون | عکاس: ؟

نام‌ها، گام‌ها

در عید پاک ۱۹۱۶، گروهی حدود هزار نفره از جمهوری‌خواهان ایرلند خیزشی علیه انگلستان و با هدف استقلال ایرلند ترتیب دادند. این خیزش در کمتر از یک‌هفته سرکوب و بسیاری از رهبران آن در برابر جوخه‌ی اعدام قرار گرفتند.

ویلیام باتلر یِیتس (۱۹۳۹-۱۸۶۵) شاعر ایرلندی، در این زمان شاعری شناخته‌شده و برجسته بود که بسیاری از عمر خود را تا آن‌ هنگام با روحیه‌ای فراری از واکنش به اتفاقات عمومیِ سیاسی و اجتماعی گذرانده بود. بااین‌وجود در حول‌وحوش این دوران و در میانسالی، او از تصویر چکامه‌ای خود از ایرلند فاصله گرفته و نگاهی مدرنیستی‌تر به میهن یافته بود.

عکسی از ویدا موحد | ۶ دی ۱۳۹۶، تهران | عکاس: ؟
ویدا موحد | ۶ دی ۱۳۹۶، تهران | عکاس: ؟