واسع علوی

روان‌درمانیِ محاسباتی – واسع علوی (داستان کوتاه)

در حیاط را بست و اولین قدم را در کوچه برداشت؛ دومین قدم، سومین قدم، قدمِ چهارم. بچه‌گربه‌ای نشسته و پف‌کرده بر روی دیوار نگاهش می‌کرد. از کنارش که می‌گذشت چشمانشان گره خورد. صدای کوتاهی از بچه‌گربه بلند شد و بدون آن‌که نگاهش را از او بردارد در جهت مخالف به راه افتاد؛ اولین قدم، دومین قدم، قدمِ سوم.

واسع علوی |‌ عکاس: حسین علوی
واسع علوی |‌ عکاس: حسین علوی

آونگ – واسع علوی (داستان کوتاه)

ستایش و سوگِ دوم‌شخص

پرنده‌ها در بیرون نمی‌خوانند و تو آن‌جا ایستاده‌ای و او روبروی تو. شاعرانگی هرچه هست از شما است؛ وگرنه آن بیرون که خبری نیست جز عده‌ای که دور هم جمع شده‌اند و مهمانی بازگشت از سفر کسی برقرار است. تو از این‌سو به آن‌سو می‌روی و برمی‌گردی در همان فضای کوچک و او با چشمانش تو را دنبال می‌کند، تکیه‌ ‌داده و دست‌هاش بر زانو. خسته‌اش نکن. حوصله‌اش را سر نبر. نه، این‌ها را بعدها در روابطت بهشان فکر خواهی کرد. اکنون فقط و فقط و فقط آن‌چه در سرت می‌گذرد عشق او است؛ و این حرف زدن بی‌امان و از این‌سو به آن‌سو رفتنت بازنمود این احساسات شدید و عمیق است.

تصویر نمایه‌ای برای داستان «آونگ» نوشته‌ی واسع علوی | پاندولی عظیم در گوشه‌ی راست تصویر که تا میانه‌ی تصویر تاب خورده است و آدمکی نقطه‌نقطه در حاشیه‌ی چپ تصویر.
طرح از واسع علوی

 

پانصد گرگ، پانصد میش – واسع علوی (داستان کوتاه)

راستی اگر قرار شد برایت بنویسم از آن‌چه گذشته است، به یادم بیاور از آن شبی هم بنویسم که در آغوش گرفته بودی مرا و نوازشم می‌کردی آرام. تمام وجودم تو را می‌خواست و سینه‌هایت را که می‌فشردی بر سینه‌هایم. بهار آمده بود و تو آمده بودی و زنده شده بود تنِ افسرده‌ی من به حضورت. نوازش‌هایت کم‌کمَک متوقف شدند و مرا به خود فشردی. طغیان کردند همه‌ی آن من‌ها که در من بودند.

 

تصویر نمایه‌ای برای داستان «پانصد گرگ، پانصد میش» نوشته‌ی واسع علوی | طرحی سبزرنگ از برگی از درخت انگور که در میانه‌اش «پانصد گرگ، پانصد میش» نوشته شده است و زمینه مشکی است و زیر برگ نام واسع علوی نوشته شده است.
طرح از واسع علوی