گربه‌ی بردبار – لورا ای. ریچاردز (داستان کوتاه)

اولین بار که گربه‌ی ماده‌ی خالدار لانه‌ی پرنده را دید، خالی بود و مدت کوتاهی از ساخته شدنش می‌گذشت. گربه با خود گفت: «صبر می‌کنم!» چرا که او گربه‌ای بردبار و تابستان نزدیک بود. پس از یک هفته انتظار، دومرتبه بالای درخت رفت و نگاهی به درون لانه انداخت. دو تخم زیبای آبی‌رنگ، با سطحی صاف و درخشان در لانه بودند.

گربه‌ی خالدار گفت: «تخم پرنده خوشمزه است، اما جوجه‌پرنده‌ها بهترند. صبر می‌کنم.» پس صبر کرد و در این فاصله موش‌ خانگی و صحرایی شکار می‌کرد و خود را می‌شست و می‌خوابید و همه‌ی کارهایی را که گربه‌ای خالدار برای گذراندن وقت باید بکند، انجام می‌داد.

تصویر پرتره از لورا ای. ریچاردز | عکاس: ؟
لورا ای. ریچاردز | عکاس: ؟