فیلیپ لارکین

چرا دیشب رویای توی را دیدم؟

چرا دیشب رؤیای تو را دیدم؟

حالا صبح با نور خاکستری، مو[ی شب را] پس می‌زند

خاطرات کار خود را می‌کنند، مثل سیلی به صورت؛

با تکیه بر آرنج به مه رنگ‌پریده‌ی

آن‌سوی پنجره خیره می‌شوم.

 

چیزهای بسیاری که فراموش‌شده می‌پنداشتم

با دردی غریب‌تر به ذهنم بازمی‌گردند:

– مثل نامه‌هایی که خطاب به کسی از راه می‌رسند

که سال‌های سال است خانه را ترک کرده.

 

(فیلیپ لارکین)

مترجم: آریا فرمانی

 

تابلوی «پنجره‌های شب» اثر ادوارد هاپر | پنچره‌ای در کنج خانه‌ای در شب که سه قاب شیشه دارد و از قاب چپ پرده‌ای توری به‌رنگ آبی کم‌رنگ دیده می‌شود. در پنجره‌ی میانی زنی از پشت که لباس خواب به تن دارد و خم شده است و بخشی از فضای اتاق و لوازم از جمله رادیاتوری از قاب‌های پنجره دیده می‌شوند. رنگ نارنجی در این فضا تا حدودی غالب است.
«پنجره‌های شب» | ادوارد هاپر
تصویری از فیلیپ لارکین | عینک به‌ چشم دارد و با چهره‌ای جدی به آینه نگاه می‌کند، در فضایی که احتمالا بخشی از اتاق یا دفتر کار او است.
فیلیپ لارکین | منبع: Topfoto

این‌جا

گذر به شرق از سایه‌های صنعتی ثروتمند

و تمام شب ترافیکِ شمال؛ گذر از میان دشت‌هایی

که تُنک‌تر و خاربنی‌تر از آن هستند که علفزار نامیده شوند،

و هرازگاهی ایستگاهی با نامی گوشخراش که

هنگام طلوع پناه کارگران است؛ گذر به تنهاییِ

آسمان‌ها و مترسک‌ها، کومه‌های کاه، خرگوش‌های

صحرایی و قرقاول‌ها،

و حضور کُندِ رودخانه‌ی عریض،

ابرهای طلایی تلنبار شده، گل و لای خاکستری درخشان،

به شگفتی یک شهر بزرگ گرد هم می‌آیند:

ترکیبی عمودی از دو عکس. بالا: دریای خزر، عکاس: آریا فرمانی؛ پایین: فیلیپ لارکین (مجموعه‌ی شخصی فیلیپ لارکین)
بالا: دریای خزر | عکاس: آریا فرمانی              پایین: فیلیپ لارکین | مجموعه‌ی شخصی لارکین