«خود/من» چیست؟
روزانه در صحبتهایمان بارها از کلمهی «من» استفاده میکنیم. اما این «من» به چه ارجاع میدهد؟ «من» کیست یا چیست؟ در استفادهی ما گویی این «من» به یک «خود» اشاره میکند. وقتی به درونتان نگاه میکنید «خود» را احساس میکنید؟ آیا مشخصات این «خود» منسجم و بدون تناقض است؟
فرانک کرمود منتقد ادبی بریتانیایی مینویسد:
«آدمها دائم میپرسند آیا چیزی بهعنوان خود وجود دارد؟ و اگر وجود دارد مشخصاتش چیست؟ این خود چه ربطی به خودهای دلقکوار، پریشان، فریبکار، محترم، هوشیار و مستی دارد که [درونمان حسشان میکنیم و] در نگاه به گذشته توجهمان را جلب میکنند؟ . . . در واقع، امروز این ایده متداول است که خود توهم یا ابداعی جدید است و فشارهای ایدئولوژیک بیرونی ما را به سمت ساخت [و تصور ذهنی] این خود سوق میدهند، چون به این شکل کنترل ما به عنوان افراد تحت کنترل [این ایدئولوژیها] سادهتر میشود. اما از هیوم متشکرم که تمایلی طبیعی برای تعریف چنین خودی را هم در ما بهرسمیت میشناسد. . . . اگر صادق باشم باید بگویم درصورتیکه نمیتوانستم، فارغ از بحثهای فلسفی، خودی را درونم تصور کنم، نمیتوانستم این [کتاب خاطرات] را بنویسم.»
بهنظر میرسد همهی ما با تناقضها و تعارضهای درونی میان باورها و میلهایمان روبرو میشویم. گاهی دوست داریم سعی کنیم این تناقضها را توضیح دهیم و بهشکلی مرتبط با هم و منسجم آنها را ارائه کنیم؛ گویی در تضاد یا اختلاف با هم نیستند. در برخی دیگر از اوقات، شدت این تناقضها درماندهمان میکنند.