گل بر گسترهی ماه رضا براهنی, شعر / 29 مرداد 1401 / دیدگاه خود را بنویسید اعتباریست برای تن آب،شستوشو دادن گیسوهایش.خندهاش – معجزه در معجزهاش –انفجار همه گلهاست سوی گلهایش.او که منصورِ زنان در همهجاست،چهرهاش، نعرهی زیبای اناالحقهاست.مقطع قلب پرندهست صمیمیت او.خواب را میماند،اما،در کنار من خاکستر خوابش،خفتهست.گل که بر گسترهی ماه قدم بردارد، اوست.و خداحافظیاش،آنچنان چلچلهسانست که من میخواهم،دائما باز بگوید که: خداحافظ، اما نرود.و سخن گفتن او،مثل اسطورهی یک جنگل شیشهست، که بر سطحش،بلبل از حیرت، دیوانه شده، لالشدهست. (رضا براهنی)رضا براهنی | عکاس: ؟
بهار رضا براهنی, شعر / 25 فروردین 1401 / دیدگاه خود را بنویسید بهار آمده، من حساسممسلسلِ توفانِ عطسه و سرفه میان نرگسها هستمحساسمریشم را تراشیدهامسبیلم به رنگ کوه قدیمی استو اشکِ ششهایم از چشمهایم بیرون میریزداز برفهای زمستان نشانِ گنگی روی قلهی سر نگاه داشتهامو تیر میکشد پشتم، و انگشتهای دست راستم که قلم را لرزان نگاه داشتهاندپیری نیست، عزیز من! ندیدن تو مرا حساس کرده استو از اتاق دیگر صدای کسی در خواب میگوید: بابا باباحساسمتوفان عطسه و سرفه میان نرگسها(رضا براهنی)رضا براهنی | عکاس: ؟
انگار خواب نیز همان خواب نیست رضا براهنی, شعر / 30 بهمن 1400 / دیدگاه خود را بنویسید وقتی که من از آفتاب توی سایه پریدم، دیدم که سایه، سایهی من نیست در بازگشت دیدم که آفتاب همان آفتاب نیست در مرز آفتاب و سایه دیدم که: جفت چنارهای پانصدوپنجاهسالهی «انیسالدوله» با سرعتی گردابی اطراف زن میچرخند و زن هوار میکشد از پشت برگها و کسی نیست که اشباح خانهی «ثقفی» را از پشت تابلوهای «مزین نقاشباشی» براند رضا براهنی | عکاس: رومیسا مفیدی … انگار خواب نیز همان خواب نیستادامه »