این روزها رمان «سرزمین عجایب بیرحم و انتهای دنیا» (۱۹۸۵) از هاروکی موراکامی را میخوانم. از سالها پیش که اولین بار با رمان «کافکا در کرانه» با موراکامی آشنا شدم تا بعدتر که در پایاننامهی دورهی ارشد دو اثر از موراکامی را در کنار داستانهایی از جری سلینجر بررسی کردم، داستانهای موراکامی جایی در ذهن من مانند خواب حرکت میکردهاند؛ چه هنگام خواندن و چه پس از آن.
تا جایی که دیدهام، موراکامی از نویسندگانی است که یا طرفدارانی پروپاقرص دارد و یا خوانندگانی که هیچ از آثار او خوششان نیامده. اما برای من دلیلِ خوشایندیِ آثار موراکامی همین شباهت روایت با خواب دیدن است. خوابدیدنی که اما برایم بسیار شبیه به تجربهی واقعیِ زندگی است. شخصیتهای موراکامی در میانهی جهانهای رویاوار آنچنان زندگی میکنند که انگار در برابر این شگفتیها تسلیمند، و این چیزی است که مانع طبقهبندی آثار موراکامی در دستهی رئالیسم جادویی میشود. چرا که در تعریفِ ساده و کلی از رئالیسم جادویی، بایستی آن عنصرِ خارج از منطقِ روزمره در جهان داستانی بخشی از آن جهان را شکل دهد و شخصیتهای داستان همیشه از وجودش آگاه بوده باشند. اما در آثاری از موراکامی که من خواندهام این شگفتیها برای شخصیتها هم شگفتیاند؛ هرچند این شخصیتها همانطور که گفتم پذیرا و تسلیمشان هستند.
مورد دیگر، توصیفِ روزمرهی شخصیتهاست. در تمامیِ این داستانها امور روزمرهی شخصیتها مانند آشپزی، خرید، اتو کردن (که در رمانِ «ماجرای پرندهی کوکی» پررنگتر است)، موسیقی، فیلم، کتاب، نوشیدن، با جزئیات روایت میشوند و بهطور معمول از سرعتِ داستان کم میکنند. نمونهی این شکل روایت این است که بهعنوان مثال در «سرزمین عجایب» هنگامی که شخصیت در برابر دو مهاجم – یکی کوتاهقد و دیگری غولآسا – قرار گرفته که درِ خانهاش را از جا کندهاند، مینشیند و با آنها آبجو مینوشد و دربارهی پروفسوری صحبت میکند که جمجمهی تکشاخی را به او داده و مشغولِ کارهای شگفتانگیز دیگر و درگیری با موجوداتی افسانهای و اساطیری است. و پس از پایان صحبتشان دو مهاجم با خونسردی و در برابر واکنشِ تنها کمی آشفتهی شخصیت اصلی، تمامِ وسایلِ خانهی او را تخریب میکنند. که نتیجهی سرعت پایین و نامتعارفِ چنین روایتی از لحظهای که انتظار سرعت و هیاهو از آن داریم، پررنگتر شدن ارتباطِ انسانی با خود، با دیگران و با جهان پیرامون است.
موراکامی استادِ بهتصویر کشیدن چنین تصویرهای شگفتانگیز و گاهی خشن در قالبی بیهیاهو و روزمره است. و همین است شاید که نوشتههای او را جایی در ذهنم برایم خوابمانند میکند. خوابی در بیداری. یا شاید توصیفِ بهتر این باشد که موراکامی پردهی میان خواب و بیداری را کنار میزند و کیفیت خوابمانندِ زندگیِ روزمره را آشکار میکند؛ که تا بارِ دیگر که در عمق چاه نشسته بودیم از روی کنجکاوی هم که شده دستی به دیوارهی چاه بکشیم، که شاید از دیوار گذشتیم و وارد جهانی دیگر شدیم که التیامِ عمیقترین زخمهایمان را در آن بتوانیم پیدا کنیم.
واسع علوی