میوزها

میوز‌ها الهه‌های الهام در اساطیر یونانی نُه دختر زئوس و نِماسینی (الهه‌ی حافظه) بودند. هریک از آن‌ها قلمرویی داشتند:

کالیوپه الهه‌ی شعر حماسی بود، کِلیو تاریخ، اِراتو شعر عاشقانه، اوترپ موسیقی و شعر غِنایی، مِلپومِنه تراژدی، پُلی‌هیمنیا مناجات و شعر مقدس، تِرپسیکور رقص، تالیا کمدی و شعر شبانی، و اورانیا ستاره‌شناسی.

اگر کسی دچار میوزها می‌شد، بخشی از اراده‌اش در اختیارِ الهامِ آن‌ها بود. شاعرانی که می‌گفتند نمی‌دانند آن‌چه می‌نویسند را چگونه در ذهن می‌بینند. مورخانی که تاریخ را وسواس‌گونه از آن نقطه‌ی تاریخ که خود در آن بودند برای مردمان آینده ثبت می‌کردند. یا هومر که تاثیرگرفته از کلیو و کالیوپه تاریخ را شورانگیز و آمیخته با خیال به‌تصویر می‌کشید.

مجسمه‌ی اوترپ در پارکی در پوتسدامِ آلمان | منبع: وبسایت بریتانیکا
مجسمه‌ی اوترپ در پارکی در پوتسدامِ آلمان | منبع: وبسایت بریتانیکا

کلمه‌ی «دچار» را به‌عمد انتخاب کردم. چرا که این رابطه، نه همیشه رابطه‌ی خوشایندی است و نه از آن فراری هست. سلینجر نمی‌توانست بوی خاکستر و تن‌های سوخته‌ی جنگ را فراموش کند و والت گلسِ داستان‌های او در حادثه‌ای در جنگ کشته می‌شود، سیمور گلس ترومازده از تجربه‌ی خود از جنگ خودکشی می‌کند؛ اما بادی گلس همزاد سلینجر در داستان‌های گلس با نوشتن داستان‌های خانواده‌اش گویا به‌شکلی به رستگاری می‌رسد. میوز به کمک سلینجر آمده بود، اما نوشتن، هرچند پرشور، بی‌درد نبود.

سلینجر خود اما سعی می‌کند کمی شوخ‌طبعی در رابطه با میوزش داشته باشد و در داستان «دوره‌ی آبیِ دو-دومیر اسمیت» که در ایران «دلتنگی‌های نقاش خیابان چهل‌وهشتم» ترجمه شده، از قول او می‌گوید: «بدترین چیزی که هنرمند بودن می‌تواند سرتان بیاورد این است که همواره کمی غمگین خواهید بود.» که سبُک جلوه دادنِ باری است که بر دوش می‌کشید.

اما این درد همیشه از اتفاقاتِ هولناکِ فیزیکی مانند جنگ نیست. بلکه، دردی است که ناسازگاری با دیوهای شخصی هریک از ما برایمان ایجاد می‌کند. دیوهایی که یا از اتفاقات بیرونی زاده می‌شوند یا با ما و هم‌گاهِ ما پا به دنیا گذاشته‌اند. آنتونن آرتو تنها یکی از بی‌شمار همراهانِ میوزها در تاریخ است که به‌کمک میوزها تلاش کرد شیوه‌ای برای تعامل با دیوهای جهانِ ذهنیش بیابد و تئاترِ بی‌رحمی را پایه‌گذاری کرد.

کلمه‌ی «تعامل» هم انتخابی آگاهانه است. چراکه لزوماً و تمامیِ این دیوها شریر نیستند، بلکه شاید همان تنهایی را چشیده‌اند که ما چشیده‌ایم. حذف و نادیده گرفتنشان در بهترین حالت راه‌حلی موقت است و شاید مناسب‌ترین راه آن‌طور که لایونل اسنل (با نام مستعار رمزی دوکس) در «کتابِ کوچک دیوها» می‌گوید، در قدم نخست دیدن و سپس تعامل و گفتگو با آن‌هاست تا التیام یابند. تعاملی که اگر بخت، میوزی را همراه‌مان کند مسیری جادویی پیش پایمان می‌گذارد که رقصی هماهنگ و پرشور بر صحنه‌ی آبزورد زندگی است؛ جرقه‌ای در تاریکیِ جهان و رستگاریِ پرشور، اما نه بی‌درد.

واسع علوی

2 دیدگاه دربارهٔ «میوزها»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *