کارکردهای زبان: محدودسازی

یکی از کارکردهای زبان و استفاده از کلمات، محدودسازی است. وقتی برای اشاره به چیزی که می‌بینیم کلمه‌ی «درخت» را به‌کار می‌بریم در حقیقت آن را از «کتاب،» «قابلمه» و کلمات دیگر مجزا کرده‌ایم. اما این محدودسازی همین‌جا تمام نمی‌شود. وقتی نام رودخانه‌ی «راین» را می‌خوانیم (با فرض این‌که در کنار این رودخانه زندگی نکرده باشیم و تصاویر زیادی هم از آن ندیده باشیم) اولین تصویری که در ذهنمان شکل می‌گیرد، تصویری کلی از یک رودخانه است یا تصویر خود این کلمه: «راین.» دست‌کم برای من، ابتدا تصویر این کلمه است که در ذهنم تداعی می‌شود. این موضوع برای بسیاری از انسان‌ها درباره‌ی کلمات متنوعی رخ می‌دهد و تصویر نوشتاری کلمه جایگزین خود آن پدیده می‌شود. در چنین حالتی، ممکن است من به‌عوض آن‌که به‌دنبال تجربه‌ی مشاهده و شناخت ماهیت بیرونی رودخانه‌ی راین باشم، به تصویر کلمه‌ای که برای نامیدن آن به‌کار می‌رود بسنده کنم. این یکی دیگر از تاثیرات محدودسازی زبان است.

تصویری از ادموند هوسرل | عکس از آرشیو هنر و تاریخ برلین
ادموند هوسرل | آرشیو هنر و تاریخ برلین

اما اگر کسی خواندن و نوشتن را نداند چه؟ برگردیم به کلمه‌ی «درخت.» فرض کنید کسی در زندگیش هیچ درختی را ندیده باشد و این کلمه را هم نشنیده باشد؛ به‌عنوان مثال کودکی که در دوران بیماری کرونا و محدودیت‌های رفت‌وآمد، درون روستایی کوچک در میانه‌ی بیابان به‌دنیا آمده و در فاصله‌ی قابل دیدن در اطرافش درختی وجود نداشته است. اکنون فرض کنید این کودک برای بار نخست درختی را می‌بیند. می‌توانید شگفتی و شاید حتی اضطراب او را تصور کنید؟ بااین‌حال، پس از آن‌که پدرومادرش به او می‌گویند که نام آن پدیده «درخت» و «بی‌خطر» است، قدری از این احساسات ناشی از روبرو شدن با پدیده‌ای جدید فروکش می‌کنند: کلمه‌ی «درخت» به پدیده نام داده و آن را آشنا کرده است و کلمه‌ی «بی‌خطر» آن را از پدیده‌هایی مانند «آتش» مجزا کرده و به‌شکلی این پدیده را محدود کرده است.

در مکتب پدیدارشناسی، به‌زبانی ساده، تلاش فیلسوفانی مانند هوسِرل این است که آن احساس و کنجکاوی اولیه نسبت به پدیده‌ها را آگاهانه در خود ایجاد کنیم. به‌عنوان مثال تلاش کنیم کلمه‌ی «درخت» و هرآن‌چیز دیگری که درباره‌ی این پدیده می‌دانیم را به‌طور موقت و به‌طور عمدی کنار بگذاریم و پدیده‌ی «درخت» را از نو کشف کنیم. انجام چنین کاری، که به‌نوعی نیازمند کنار گذاشتن تاثیر زبان است، نه آسان است و نه حتی شاید به‌تمامی ممکن. بااین‌وجود، می‌توان برای تجربه‌ی آن احساس اولیه از برخورد با پدیده‌های دنیای پیرامون تا حد ممکن تلاش کرد.

چنین کاری را درباره‌ی «خود» نیز می‌توانیم انجام دهیم. یادتان هست که چندوقت پیش درباره‌ی «خود» نوشتم؟ اگر از میل به محدودسازی و تعریف منسجم پدیده‌ی خود به‌طور موقت صرف‌نظر کنیم، شاید بتوانیم با پیش‌داوری کمتر و با دیدی کامل‌تر به تعارض‌ها و جنبه‌های متفاوت درونیمان نگاه کنیم و نه‌تنها تصویر بهتری از «خود» پیدا کنیم، بلکه شاید بتوانیم این «خودِ چندپاره و نامنسجم» را بیشتر و با نگاهی مهربان‌تر و همدل‌تر بپذیریم. این پذیرش البته به‌معنی عدم تلاش برای بهبود جنبه‌هایی از این خود (البته بر اساس آن‌چه که به نظر شخصی ما بهبود است) نیست، بلکه به‌معنی این است که من ابتدا خود را ببینم و دست از سرزنش تعارض‌های خود بردارم و سپس به‌فکر تغییر و بهبود خود باشم. چرا که کلمه‌ی «سرزنش» به‌دلیل همین کارکرد محدودسازی زبان که در این یادداشت از آن صحبت کردم،‌ می‌تواند «خود» را در ردیف کلماتی مانند «بد،» «ناخوشایند» و حتی «نفرت‌انگیز» قرار دهد و مانع برداشتن هرقدمی برای ایجاد تغییر شود.

واسع علوی

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *