هاروکی موراکامی

عکسی از هاروکی موراکامی | عکاس: اَلی اسمیت

کاهُو – هاروکی موراکامی (داستان کوتاه)

مرد گفت: «با همه‌جور زنی در زندگیم قرار گذاشته‌م. ولی باید بگم هرگز زنی رو به زشتی تو ندیده‌م.»

این را پس از صرف دسر، وقتی منتظر قهوه‌شان بودند، گفت.

لحظه‌ای طول کشید تا کاهُو حرفش را درک کند. سه یا شاید چهار ثانیه. حرف را بی‌مقدمه گفته بود و کاهُو بلافاصله متوجه منظورش نشده بود. مرد در حال گفتن این کلمات صریح و وحشتناک یک‌سره لبخند می‌زد. لبخندی ملایم و بسیار دوستانه. کوچک‌ترین نشانه‌ای از خوشمزگی در حرفش نبود. شوخی نمی‌کرد؛ کاملاً جدی بود.

تصویری از هاروکی موراکامی در میان صفحات گرامافون و دستگاه گرامافون | عکاس: ؟
هاروکی موراکامی | عکاس: ؟

روزی بی‌نقص برای کانگوروها – هاروکی موراکامی (داستان کوتاه)

چهار کانگورو در قفس بودند؛ یک نر، دو ماده و یک بچه‌کانگوروی تازه‌ به ‌دنیا ‌آمده.

دوست‌دخترم و من مقابل قفس ایستاده بودیم. این باغ‌وحش به‌خودی‌خود هم چندان محبوب نبود، چه برسد به آن‌که صبح دوشنبه باشد. تعداد حیوانات از بازدید‌کننده‌ها بیشتر بود. اغراق نمی‌کنم. قسم می‌خورم.

تنها دلیلی که آن‌جا بودیم دیدن بچه‌کانگورو بود. یعنی اصلا رفتن ما به باغ وحش چه دلیل دیگری می‌توانست داشته باشد؟

عکسی از هاروکی موراکامی که بر مبلی قرمز رنگ نشسته است، شالی آبی‌رنگ، تی‌شرت نیم‌آستینی به رنگ سفید و شلوار جین به تن دارد. | عکاس: اَلی اسمیت
هاروکی موراکامی | عکاس: اَلی اسمیت