«تیر سقف را به بالاها ببرید، نجاران. داماد چون آرس میآید، بس بلندتر از بلندقدان.»
با عشق، اروینگ سافو، طرف قرارداد سابق استودیوی الیسیوم (مسئولیت محدود)
(جی. دی. سلینجر، تیرهای سقف را بالا بگذارید، نجاران)
جی. دی. سلینجر از زبان بادی گلس – برادر بزرگتر سیمور – در داستان بلند «تیرهای سقف را بالا بگذارید، نجاران» روز عروسی سیمور گلس را روایت میکند. روزی که سیمور ناپدید شده است و بادی در کنار چند نفر دیگر از مهمانان به دنبال او است.
در مطالعهی آثار ادبی، یکی از شیوهها برای نگاه به محتوای اثر نگاه ارتباطی است. در این نگاه اثر ادبی بهمثابه بخشی از کنشی ارتباطی دیده میشود که توسط نویسنده آغاز شده است. نقش خواننده تکمیل این کنش ارتباطی است و برای اینکار باید تصویری از نویسنده در ذهن خواننده شکل بگیرد.
در خواندن آثار سلینجر به این شیوه، یکی از زوایای شخصیتی سلینجر که میتواند به درک بهتر اثر کمک کند علاقهی او به ذن بهعنوان شاخهای از جهانبینی بودایی است. ذن بر خلاف شکل چینی خود چَن نگاهی عملیتر به زندگی دارد و خالیتر از تاملات فلسفی دربارهی جهان است. ذن در حقیقت نوعی راهنمای عملی زندگی است و از مهمترین تلاشهای آن گذر از منطق روزمره و رسیدن به بُعدی دیگر است. این بُعد البته با استفاده از زبان – بهعنوان نمودی از منطق روزمره – قابل توصیف نیست. بااینحال، شیوههای پیشنهادی ذن میتواند به رسیدن به آن بُعد و حد غایی آگاهی که ساتوری نامیده میشود، کمک کند.
با این مقدمه، نگاه به موقعیتهای ارتباطی بهتصویرکشیدهشده در «تیرهای سقف را بالا بگذارید، نجاران» جالبتوجه خواهد بود. یکی از همراهان بادی در جستجو برای سیمور، ساقدوش عروس است که بارها به مشکلات روانی سیمور از دید خانم فِدِر – مادر موریل همسر آیندهی سیمور – اشاره میکند و برای تاکید چنین میگوید که خانم فِدِر خود سالها تحت روانکاوی بوده است. گویی تجربهی روانکاوی میتواند از مراجع روانکاو بسازد و آنچه خانم فدر میگوید لاجرم حقیقت خواهد بود.
بااینحال، بسیاری از کنشهای سیمور تحتتاثیر آموزههای ذن و آموزههای مشابه در قالب منطق روزمره قابل درک نیست. بادی در دفتر یادداشت سیمور خاطرهی روزی را میخواند که خانم فدر از او پرسیده است که دوست دارد پس از جنگ چه کند؟ و او پاسخ داده دوست دارد گربهای مرده باشد. خانم فدر با نگاه منطقی به چنین پاسخی، بهشکل قابل درکی جامیخورد و در باور خود به مشکلات شدید روانی سیمور راسختر میگردد. اما سیمور در ادامهی یادداشت خود مینویسد که بهدلیل واکنش خانم فدر نتوانسته برای او توضیح دهد که روزی از یکی از استادان ذن پرسیدهاند باارزشترین چیز در دنیا چیست و او پاسخ داده است گربهای مرده. چراکه کسی نمیتواند بر روی گربهی مرده قیمت بگذارد.
در موقعیتهایی مانند این است که فضای معمول آکادمیک، منطق روزمره و عرف در برابر بُعدی دیگر از تجربه قرار میگیرند که در این چارچوبها نمیگنجد.
نکتهی ارتباطی دیگر در رابطهی بادی با ساقدوش عروس آن است که هنگامی که بادی بالاخره از حملات او به سیمور بهتنگ میآید و با حرارت از سیمور دفاع میکند، پرسوناهای ارتباطی میان این دو تغییر میکنند. پرسوناهای ارتباطی تصویری هستند که ما از طرف مقابل در یک موقعیت ارتباطی داریم و بر اساس آن سخنان و کنشهای ارتباطی خود را تنظیم میکنیم. تا این لحظه از داستان، بادی تنها هدف حملات بوده است و واکنش مشخصی در برابر آنها نشان نمیداده. بااینحال، از این نقطه به بعد رفتار ساقدوش با او محترمانه و بهعنوان همدستی در پیدا کردن داماد میشود.
با درک جهانبینی نامنطقی سلینجر و شخصیتهای کلیدی اثر او است که رابطهی سراسر هماهنگ و صمیمانهی بادی با پیرمردی ناشنوا در تیم جستجو معنادارتر میشود. در لحظهای از داستان، بادی بر تکهای کاغذ خطاب به پیرمرد مینویسد که میخواهند از ماشین پیاده شوند و چیزی بنوشند. پیرمرد بارها سرش را با شوق و به تایید تکان میدهد و سپس بر کاغذ مینویسد: «فوقالعاده است.» ساقدوش از روی شانهی بادی پاسخ پیرمرد را میخواند و پوزخندی میزند. اما بادی با حرکات سر و دست رو به پیرمرد سعی میکند به او بگوید که «همهی آنها شعر را میشناسند و قدرشناس خواندن آن شعرند.»
این موقعیتِ تاحدی کمدی، حاوی معنایی جدی است. ارتباط بهمعنای واقعی نیاز به چیزی فراتر از کلمات دارد، حتی اگر در این مسیر تاحدی نیز نیاز به استفاده از کلمات باشد.
سیمور گلس نیز بنا به تجربهاش از این راز آگاه و به آن حساس است. او زخمهایی – نادیدنی – از لمس فرورفتگی فرق سر خواهرش در نوزادی بر دست دارد. او نمیتواند وقتی بیشازاندازه از عروسیش خوشحال است، در آن حاضر شود. سیمور شاعر است و آنچه انجام میدهد و احساس میکند همواره شورمندانهتر از آن است که دیگران حس میکنند و انتظار دارند. و البته گویی تمامی فرزندان خانوادهی گلس چنین مشخصهای دارند. در داستان بلند دیگری از سلینجر که معمولا بههمراه «تیرهای سقف را بالا بگذارید، نجاران» منتشر میشود («سیمور: معرفی/پیشگفتار») بادی چنین مینویسد: «هیچکس در خانوادهی ما، و نه حتی سیمور، صرفا نسیم را احساس نمیکرد. آنچه حس میکردیم قدرت سهمناک ]نهان در[ نسیم بود.»
و این مشخصهی شاعران است.
باید روزی بالاخره بیشازاین از چنین نگاه ارتباطی بنویسم. فعلا فکر میکنم از خواندن این اثر از سلینجر و آثار منتشرشدهی دیگر او لذت خواهید برد.
واسع علوی