ارتباط و قصه‌گویی

در هر جمله‌ی ساده‌ی روزمره، قصه‌ای پنهان است. در حقیقت میل به قصه‌گویی و تولید روایت از تجربه‌ی زیستن، شاید یکی از بنیانی‌ترین میل‌های انسانی است. به‌عنوان انسان در نقاشی‌های نخستین اجدادمان بر دیوار غارها و روایت قصه‌ی شکار، استدلال‌هایی که در بحث‌ و گفت‌وگو با یکدیگر مطرح می‌کنیم، خاطره‌نویسی، گفتگوهای تلفنی و… و حتی در جمله‌‌های ساده‌ای مانند «خسته‌ام» یا «صبح به پارک رفتم» در حال روایت و قصه‌گویی هستیم.

نقاشی با عنوان «شهرزاد و شهریار»؛ نقاش: ماری الئونوره گودفروید؛ تاریخ خلق اثر: حول‌وحوش 1842؛ شب است و شهرزاد تکیه داده بر تخت و شهریار به سوی او خم شده، دست چپ او را در دست دارد و چشم به دهان او دوخته است. خادمی در سمت چپ تصویر آن‌ها را باد می‌زند. در دست راست شهرزاد سازی شبیه به عود است.
«شهرزاد و شهریار» (برگرفته از هزارویک شب) | نقاش: ماری الئونوره گودفروید، حول‌وحوش ۱۸۴۲

از طرف دیگر و با توجه به صداهای درون ذهنمان، گویی در هر زمان برای خود نیز قصه می‌گوییم. قصه‌گویی شیوه‌ی ما برای معنابخشی به تجربه‌ی بیرونی‌مان است. و به‌طور معمول اگر نتوانیم اتفاقی را در قالب روایت و قصه‌ای قرار دهیم، احساس آشفتگی می‌کنیم. حال چرا نوشتم به‌طور معمول؟ چون برخی اتفاقات و برخی تجربیات نیز در زندگی وجود دارند که در عین آن‌که توضیحی برایشان نداریم، آن‌قدر برایمان خوشایندند که آن‌ها را با همه‌ی ابهامشان می‌پذیریم.

اما، درباره‌ی چنین تجربیاتی بعدتر و در بحث درباره‌ی آن‌چه عنصر «نامنطق» در ارتباط می‌نامم، خواهم نوشت. در این‌جا، قصدم اشاره به پیوند تنگاتنگ میان آثار ادبی در همه‌ی قالب‌های آن‌ها و تجربه‌ی روزمره‌ی ما است. در ادبیات در گسترده‌ترین و همه‌شمول‌ترین شکل آن، مشخصه‌ی قصه‌گویی بسیار پررنگ است. و شاید دلیل جاذبه‌ی ادبیات به‌طور مستقیم – در قالب شعر، داستان، نمایشنامه و… – و غیرمستقیم – در قالب فیلم، تئاتر، موسیقی‌های با کلام (و این را درگوشی و به‌دور از فضای معمول آکادمیک می‌گویم که حتی در موسیقی بی‌کلام) و… – برای ما همین درهم‌تنیدگی قصه‌گویی در ادبیات با قصه‌گویی روزمره‌ی ما در ارتباطاتمان است. حال، رابطه‌ی ما با ادبیات به چه «شیوه‌هایی» است؟ دراین‌باره هم بعدها بیشتر خواهم نوشت.

واسع علوی

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *